غسان بن جدو: حضرت سید، چند وقت بود که متوجه این مسئله شده بودید؟
سید حسن نصرالله: مدتی بود. بگذار زمان مشخص نکنم.
غسان بن جدو: چند روز بود؟ چند هفته بود؟ نمیخواهیم دقیق بدانیم چند روز یا چند هفته… چند روز بود یا چند هفته؟
سید حسن نصرالله: نه، بیشتر از اینها.
غسان بن جدو: بیشتر! تا این حد؟! همه تحت اشراف، نظارت و رصد بوده؟
سید حسن نصرالله: بله.
سید حسن نصرالله: بله، نقشهها و آمادگی ربطی به عملیات اسیرگیری نداشت. در حقیقت ما از روز بعد از 25 مه 2000 -میدانی همه جشن پیروزی گرفتند و به روستاهای خود بازگشتند و فضای خوبی بر کشور حاکم بود.- گفتیم باید آمادهی جنگی شویم که اسرائیل -با هر دلیلی یا بدون هیچ دلیلی- علیه لبنان به راه خواهد انداخت. چون اسرائیل غیر از توجیه مستقیمش، دلیل دارد. سال 2000 مقاومت لبنان آنان را شکست داد. شکستی که همه آن را شکستی تاریخی و استراتژیک مینامند. این نامی نیست که بنده روی آن گذاشته باشم. اگر سخنان مسئولان اسرائیل را از شامیر، شیمون پرز، شارون تا همهی آنها که مسئولیت داشتند، نتانیاهو -که این صحبت را پس از جنگ 2006 تکرار کرد.- و فرماندهان نظامی بزرگ اسرائیل بخوانیم [خواهیم دید] در اسرائیل اتفاق نظر وجود دارد که آنچه سال 2000 در جنوب لبنان اتفاق افتاد یک شکست تاریخی بود که پیامدهای بسیار خطرناکی داشت که بعد از آن در فلسطین مشاهده شد. خب، اسرائیل -این اصطلاح بنده است.- اینجا در پی انتقامی تاریخی از مقاومت لبنان بود. مقاومت پروژهی اسرائیل را شکست داده بود. آنچه در جنوب لبنان رخ داد بیرون راندن اشغالگران اسرائیلی از جنوب نبود بلکه کوبیدن آخرین میخهای تابوت پروژهی اسرائیل گسترده بود. چون ارتش اسرائیلی که نمیتواند در جنوب لبنان -که بخشی از حکومتی ضعیف، چندپاره، تکه تکه و…- بماند نمیتواند از نیل تا فرات حضور داشته باشد. اسرائیل گسترده تمام شد. خب، اسرائیل باید از این کشور، ملت و مقاومت انتقام میگرفت. ما هر لحظه در انتظار آن بودیم. به همین خاطر پس از 2000 تلاش را آغاز کردیم. فرمانده شهید حاج عماد مغنیه (رحمت الله علیه) و برادران پر شمارش بودند -ما معمولا دربارهی شهیدان صحبت میکنیم و نام زندهها را نمیآوریم. وقتی شهید شدند دربارهشان صحبت میکنیم.- که در مدت چند سال بسیار کوتاه تلاشهای بسیار زیادی در سطوح لوجستیک، آموزش، برنامهریزی و کسب آمادگی برای جنگی که اسرائیل در هر زمان و بدون هیچ دلیلی آغاز خواهد کرد انجام دادند. چون دلیل اصلی این بود. پس وقتی ربایش یا اسیرگیری دو سرباز اسرائیلی رخ داد -فارغ از عملیات اسیرگیری- ما در سطح برنامهریزی، لوجستیک و انسانی آمادهی هر نوع جنگی بودیم. 2001، 2002 و 2003 انتظار چنین جنگی را کشیده بودیم و معتقدیم تا 2006 به تعویق افتاد. به همین خاطر میبینید در طول جنگ یعنی در 33 روز، مقاومت آشفته، سردرگم و در مورد انتخابهایش نگران نبود. بر کارش مسلط بود. حتی در مسئلهی میدانی، جنگی، نظامی و نگرش نظامی، روش مواجهه و مدیریت نبرد. چون سالها بود که آماده بوده.غسان بن جدو: خیلی خب. این ما را باز میگرداند و مستقیما وارد جنگ جولای و در واقع پس از 1701 میکند. ولی تا به 1701 برسیم درد شدید و جانکاهی کشیدیم. عذر میخواهم حضرت سید، وقتی شما دست به عملیات اسیرگیری زدید -نمیخواهیم به [بحثهای] گذشته باز گردیم.- نقشههای نظامی مشخصی داشتید؟ آمادگی هر نوع واکنش اسرائیل را داشتید؟
غسان بن جدو: بر همین اساس شامیر میگوید: من از کسی تعریف نمیکنم ولی به این مرد که نبرد را تا تبدیل شدن به یک هماوردی عظیم مدیریت کرد، احترام میگذارم. یعنی حضرت عالی. خب، ما دربارهی آن دوره صحبت کردیم. ولی حضرت سید، آیا این طور نیست که مدیریت نبرد توسط اسرائیل بعضی تغییرات در اجرا را به شما تحمیل کرد؟ به عبارتی ما از برخی صحبتها برداشت میکنیم نبرد مارون الرأس و آن ایستادگی عظیم جوانان در خط مقدم چه معنایی داشت؟ مثلا میشد به اسرائیل اجازه داده شود وارد شود و سپس به صورت چریکی و فرسایشی قیچیاش کرد و اسرائیل را به باتلاقی بزرگ در انداخت. ولی نتیجهی ایستادگی چه بود؟ چون حضرت سید 33 روز جنگ در خط مقدم در مارون الرأس، بنت جبیل، عیناتا، عیتا الشعب و… حتی شاید باورنکردنی است. این طور نبود که ایستادگی در مارون الرأس از روزهای اول برخی تغییرات را به شما تحمیل کرده باشد؟
سید حسن نصرالله: اصل رویکرد یا به عبارتی سیاست کلی و استراتژی نبرد تغییر نکرد. حتی پس از مارون الرأس. اگر یادت باشد در برخی سخنرانیهایم در میانهی جنگ بود که استراتژی ما دفاع از جغرافیا و حفظ خاک نیست. اسرائیل میتوانست وارد شود و پیشروی کند. بعضی جاها کاملا جلوش را میگرفتیم و برخی جاها اجازه میدادیم وارد شود تا قیچیاش کنیم. هدف اصلی واردآوردن بیشترین خسارت بشری و مادی ممکن به دشمن بود. چون نقطهی ضعف دشمن چه در ارتش و چه در جبههی داخلی خسارتهاست. آنچه نتیجهی نبرد را تعیین میکند ایستادگی یا سقوط این روستا یا آن روستا نیست، بلکه حجم خسارتهای دشمن است. بله، در برخی جاها ما به برادران آزادی دادیم که اگر میتوانند بمانند. ما از برادران نخواستیم آنقدر بجنگند تا همگی شهید شوند تا این بخش از خاک یا آن روستا سقوط نکند. این مربوط به جنگ جولای است. در استراتژیهای آینده این مسئله قطعا متفاوت خواهد بود. دربارهی آینده صحبت نمیکنم. در حال صحبت دربارهی گذشته هستم. پس این برادران بودند که تصمیم گرفتند تا آخرین لحظه در مارون الرأس پایداری کنند. در عیتا بنده به یاد دارم -یادم نیست اگر در گذشته در رسانهها گفتهام.- ما نیروهای زیادی داشتیم که با شجاعت میجنگیدند. در یک بازهی زمانی -یعنی 24 یا 48 ساعت- ارتباط ما با آنها قطع شد و بمباران شدیدی روی سر آنها صورت گرفت. و بنده به یاد دارم آن شبها -آن یک یا دو شب- ما همه فکر میکردیم همهی برادران شهید شدهاند. چون هیچ کس در آن 24 یا 48 ساعت بیرون نیامد. گفتیم اگر کسی مانده بود بیرون میآمد و میگفت این اتفاقات برای ما افتاده. ولی هیچ کس بیرون نیامده بود چون همهی آنها میخواستند در روستا بمانند. بعد وقتی ارتباط وصل شد برادرمانحاج عماد با من صحبت کرد و بنده گفتم برادران مجبور نیستند در یک روستای مرزی و مستقیما در مرز بمانند. ما آنان را ملزم به باقیماندن نمیکنیم. دوست دارند بیایند بیرون و بروند جای دیگری «مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ- جهت ادامه نبرد بادشمن، یا پیوستن به گروهی [تازه نفس از مجاهدان] (انفال/16)». مشکلی نیست، تصمیم با خودشان است. ما مجبورشان نمیکنیم بمانند و تا شهادت آخرین نفر آنجا بجنگند. برادران خودشان بودند که تصمیم گرفتند تا آخرین لحظه بجنگند و ماندند و اسرائیل نتوانست وارد عیتا شود!
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، شما این را نقطهی قوت میدانید یا نقطهی ضعف؟
سید حسن نصرالله: ولی در بنت جبیل نه، تصمیم بر جنگ تا آخرین قطرهی خون و جلوگیری از ورود اسرائیل به بنت جبیل بود. میدانی نبرد بنت جبیل معادلات دیگری داشت. استراتژی کلی نه حفظ خاک بلکه وارد آوردن بیشترین مقدار خسارت ممکن به دشمن در طول جنگ بود. البته طبیعتا میدان نبرد تاکتیکهای مختلفی را ایجاب میکند.
غسان بن جدو: در بنت جبیل از ابتدا این استراتژی وجود داشت یا پس از مارون الرأس اجبار کردید که نباید اسرائیل به هیچ وجه وارد شود؟
سید حسن نصرالله: نه، در مورد بنت جبیل تصمیم بر جنگ تا آخرین قطرهی خون بود.
غسان بن جدو: اصولا این طور بود؟
سید حسن نصرالله: بله، چون احتمالش وجود داشت. نگاه کن بنت جبیل یک شهر است. ما همچنان مقاومت هستیم و میخواهیم به هدفهایمان برسیم و به وظیفهمان عمل کنیم. مقاومت نقشه میکشد و امکاناتش را بررسی میکند. اگر از من بپرسی که با وجود همهی دشواریها امکان ایستادگی طولانی در شهر بنت جبیل وجود داشت؟ میگویم بله، امکانش وجود داشت. این با یک روستای کوچک جدا افتادهی دوردست و… تفاوت دارد. به علاوهی نماد بودن آن. یعنی مسئلهی نماد بودن بود و مسئلهی امکان دفاع و رسیدن به موفقیت بزرگ.
غسان بن جدو: حضرت سید، بنده این را هیچ وقت از شما نپرسیدم و اطلاع ندارم. شاید تقصیر از خودم باشد. آیا مدت مشخصی وجود داشت که شما بتوانید به هر قیمتی در آن پایداری کنید. مثلا شما دو ماه، سه ماه یا شش ماه را در نظر گرفته بودید؟ کدام یک؟ هر کدامش باشد.
سید حسن نصرالله: نگاه کن، من نمیگویم دقیقا ولی میتوانم بگویم از روز اول روی چند ماه حساب میکردیم.
غسان بن جدو: چندین ماه؟!
سید حسن نصرالله: بله.